در این مقاله قصد داریم تا از تفکر سیستمی و چگونگی بکارگیری آن در حل مسائل پیچیده سخن بگوییم. هر کس فعالیت گروهی، کار تیمی و مشاغل سازمانی را تجربه کرده باشد، یا برای مدت کوتاهی در جهت آموزش و پرورش دیگران تلاش کرده باشد، به این تجربه رسیده است که یکی از ضعف های عمده موجود در بسیاری از فرهنگ های کمتر توسعه یافته، ضعف در تفکر سیستمی است.
با جستجوی کوتاهی متوجه می شویم که در اینترنت و کتاب ها، درباره تعریف سیستم و تفکر سیستمی و موضوعات وابسته به آن، مقالات فراوانی وجود دارد اما متاسفانه لحن بسیاری از این کتاب ها و مقالات، جدی و آکادمیک بوده و کمتر توانسته اند از ادبیات کلاسیک تفکر سیستمی و دینامیک سیستم ها، فاصله بگیرند. به نظر می رسد این وضعیت باعث شده که تعریف سیستم و تفکر سیستمی، بیانی ساده و قابل فهم نداشته باشد و عملاً دانش تفکر سیستمی به رفتار سیستمی و نگرش سیستمی تبدیل نشود. تفکر سیستمی قرار نیست صرفاً در سطح مدیریت کلان کشور یا کسب و کارهای بزرگ، کاربرد داشته باشد، بلکه تفکر سیستمی درمدیریت کسب و کارهای کوچک و فضای کارآفرینی و حتی محیط خانواده هم مصداق های فراوان دارد. لذا در این مقاله قصد داریم مفاهیم و تعاریف و کاربردهای تفکر سیستمی را به صورت ساده بررسی کنیم.
سرفصل های مقاله:
- تاریخچه تفکر سیستمی
- رویکرد تفکر سیستمی و تفاوت آن با روش های تحلیلی سنتی
- چرا تفکر سیستمی مهم است؟
- چطور سیستمی فکر کنیم؟
- ۸ مانع تفکر سیستمی
- سخن پایانی
تاریخچه تفکر سیستمی
این نوع تفکر در حوزه های متفاوتی ریشه دارد، ازجمله کل نگری جان اسماتس (Jan Smuts) در دهه ۲۰ گرفته تا تئوری عمومی سیستم ها که توسط لودویگ ون برتالانفی (Ludwig von Bertalanffy) در دهه ۴۰ میلادی توسعه یافت. راس اشبی (Ross Ashby) نقش مهمی در پیشرفت تفکر سیستمی داشت. پس از سال ها آقای جی فارستر (Jay W. Forrester) بود که به همراه جامعه یادگیری سازمانی در دانشگاه MIT نقش اساسی در توسعه این دانش داشتند. همچنین تبیین دانش دینامیک سیستم هم از اقدامات آقای فارستر بود که با مدلسازی های کامپیوتری، مسیر جدیدی برای تلاش ها در جهت سیستمی اندیشیدن باز کرد.
آقای پیتر سنگه (Peter Senge) شخص بعدی بود که با نگارش کتاب «پنجمین فرمان در میدان عمل»، عصاره تفکر سیستمی را برای سازمان ها فراهم آورد. او این نوع تفکر را سنگ زیربنای حرکت حقیقی، به سمت یادگیری سازمانی و سازمان یادگیرنده معرفی کرد.
درک کبررا که یک تئوریسین سیستمی و دانشمند علوم شناختی بود، در کتاب «تفکر سیستمی ساده ساخته شده است»، تفکر سیستمی را یک ویژگی ظهور یافته از رفتار سیستمی پیچیده و انطباق پذیر تعریف کرده که به نظر او از چهار قانون ساده تفکر (DSRP) حاصل شده است:
- تمایز قائل شدن (Making Distinctions): که شامل یک هویت است و یک دیگری.
- سازماندهی سیستم ها (Organizing Systems): که شامل جزء و کل می شود.
- شناسایی روابط (Recognizing Relationships): که شامل عمل و عکس العمل می شود.
- لحاظ کردن دیدگاه ها (Taking Perspective): که شامل نکته و نظر می شود.
بدین ترتیب تفکر سیستمی به عنوان رویکردی برای حل مسئله تعریف شده است که تلاش دارد تعادلی بین تفکر کل نگر و تفکر جزء نگر برقرار کند.
در بررسی ها با لحاظ کردن کل سیستم علاوه بر اجزاء آن، طراحی این دانش با این هدف است که از ایجاد عواقب ناخواسته توسط خود افراد و اقداماتشان، جلوگیری شود.
روشها و رویکرد های مختلفی برای تفکر سیستمی وجود دارد. مثلا بنیاد واترز (Water Foundation) این تفکر را مجموعه ای از عادات یا اعمال در چارچوبی معرفی می کند، که بر این مبنا می باشد:
اجزاء یک سیستم به جای ایزوله بودن، در تعامل با یکدیگر و در تعامل با سیستم های دیگر، شناخته می شوند.
مدلهای دیگر، توصیف متفاوتی از نگرش سیستمی دارند.
محققین، اخیرا بیشتر تمرکز خود را معطوف به الگو هایی کرده اند که این تنوع روش ها و رویکرد ها را به یکدیگر متصل می کند. در دانش سیستم ها ادعا می شود که تنها راه فهم کامل اینکه چرا یک مشکل یا موضوع بوجود می آید و دوام می آورد، این است که اجزاء را در ارتباط با کل سیستم مطالعه کنیم. به نوعی ایستادن در مقابل روش علمی رنه دکارت در تقسیم کل به جزء، با این هدف که سیستم را با دیدی کل نگر مطالعه کنیم. تفکر سیستمی در تطابق با فلسفه سیستمی این دغدغه را دارد که یک سیستم را با آزمودن روابط و تعاملات بین اجزایی که کل سیستم را بوجود آورده اند، بشناسد. به همین خاطر مثالی معروف در نگرش سیستمی است که می گوید:
با نصف کردن یک گاو از وسط دو گوساله نخواهیم داشت، بلکه یک گاو مرده داریم که بسیاری از ویژگی های موجود اولیه را ندارد.
داستانی از مولانا درباره تفکر سیستمی
روزی چند نفر در اتاق تاریکی با یک فیل مواجه شدند. از آنجایی که نمی توانستند او را ببینند تلاش کردند تا با لمس کردن حیوان، پی ببرند که چیست. یکی خرطوم او را لمس کرد و گفت ناودان است. دیگر به پایش دست زد و گفت ستون است و سومی که دستش به گوش فیل میرسید گفت بادبزن است.
دانش سیستمها تلاش دارد نشان دهد چطور اتفاقات کوچک و قابل چشم پوشی، که به نظر از حیث زمانی و مکانی مجزا هستند، می توانند دلیل تغییراتی اساسی در سیستم های پیچیده باشند. این باور وجود دارد که بهبود در یک ناحیه از سیستم می تواند اثرات معکوس روی حوزه های دیگر آن داشته باشد؛ به همین خاطر توصیه می شود در سازمان ها با ایجاد تعاملات و برقراری جریان اطلاعات از اثرات جزیره ای شدن واحد ها جلوگیری شود.
رویکرد تفکر سیستمی و تفاوت آن با روش های تحلیلی سنتی
رویکرد تفکر سیستمی به طور بنیادین با روش های تحلیلی سنتی فرق می کند. ریشه کلمه انگلیسی تحلیل (Analysis)، به معنای شکستن اجزای تشکیلدهنده است. بنابراین روش های تحلیل سنتی، بر تفکیک سیستم به اجزای قابل مطالعه متمرکز بودند. در مقابل، تفکر سیستمی بر این متمرکز است که چطور یک جزء با سایر اجزای سیستم در تعامل است. یعنی به جای اینکه اجزای کوچک تر سیستم به طور جداگانه مورد مطالعه قرار گیرند، تفکر سیستمی چشم انداز خود را گسترش می دهد تا تعداد تعاملات بیشتری را در نظر بگیرد بنابراین، نتایج حاصل از تفکر سیستمی، چیزی کاملا متفاوت از نتایج به دست آمده از روش های تحلیل سنتی است؛ به خصوص زمانی که مسئله مورد مطالعه از نظر ساز و کار و پویایی پیچیده باشد یا بازخورد های فراوانی از عناصر داخل یا خارج سیستم بر آن تأثیر بگذارند. نکته قابل توجه این است که ویژگی های تفکر سیستمی باعث شده است تا دشوار ترین مسائل به روشی اثربخش تر حل شوند.
در تفکر سیستمی به چه مسائلی پرداخته می شود؟
- تحلیل مسائلی که موضوعات پیچیده ای دارند.
- مسائلی که به شدت به گذشته و عوامل متعددی وابسته هستند.
- مسائلی که ریشه در هماهنگی های نامؤثر عناصر درگیر دارند.
- مسائل پیچیده ای که دارای بازیگران زیادی است و نیاز به مشاهده تصویری بزرگ از مسئله دارد.
- مسائل تکرار شونده یا مسائلی که به مرور زمان با انجام اقدامات اصلاحی رو به وخامت می گذارند.
- موضوعاتی که بر محیط کلی موضوع، چه محیط طبیعی چه محیط رقابتی، تأثیر می گذارد یا از آن تأثیر می پذیرد.
- مسائلی که راه حل های آن آشکار نیستند.
چرا تفکر سیستمی مهم است؟
بدین دلیل که می تواند به شما در طراحی راه حل های هوشمندانه و پایدار برای حل مشکلات کمک کند. به بیان ساده، تفکر سیستمی به شما تصویری دقیق تر از واقعیت ارائه می دهد، به طوری که شما می توانید با نیرو های داخلی یک سیستم به نتیجه مورد نظر دست یابید. همچنین شما را به سمت تفکری سوق می دهد که در حل مشکلات و راه حل ها با نگاهی جامع و بلند مدت بنگرید. در نهایت ، تفکر سیستمی بر پایه اصول اساسی و جهان شمول است که شما به محض یادگیری و تشخیص آن، می توانید در همه عرصه های زندگی از آن استفاده نمایید.
سخن پایانی
با مرور مطالب گفته شده، تفکر سیستمی نوعی نگاه به جهان هستی و پدیده های آن است. این شیوه تفکر، روش شناسی مؤثری را برای سیستم های اجتماعی فرهنگی در محیط آکنده از آشفتگی و پیچیدگی ارائه می دهد. در تفکر سیستمی، صرفاً به اجزاء و جزئیات یک سیستم نگاه نمی شود بلکه چگونگی تعامل بین اجزاء و نیز بر هم کنش آنها و محیط، بررسی می شود. پنابراین راه حل بسیاری از مسائل در زندگی بهرهبری از چنین تفکر و رویکردی است.
ثبت ديدگاه